۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

فـعـالـیـت پـایـگـاه شهيد مولانا محمد عمر سربازی با مدیریت محمد امین فرزند مـولانـا




سایت دووربـیـن ؛ وبلاگ شهيد مولانا محمد عمر سربازی فعالیت خود را شروع کرد . نسخه‌ای از متن كامل فعال شدن این وبلاگ را به سایت دووربین ارسال کرده‌‌اند که متن آن بدين شرح است :

بسم الله الرحمن الرحیم

از تمام دوستان گرامی بالخصوص از صاحبان ویبسايت‌ها و وبلاگ‌ها در خواست می‌کنیم در انتشار فعالیت وبلاگ شهيد مولانا محمد عمر سربازی و در هر چه بهتر بودن این وبلاگ با ما همکاری و همیاری نماینداین وبلاگ برای دسترسی عموم المسلمین و اهل سنت به ارزشها و کتاب های مولانا محمد عمر از جمله تفسیر های قران مجید، بیانات وسخرانی هایی ایشان به زبان بلوچی و فارسی و همچنین زندگی نامه و اشنایی بیشتر با این استاد مبارز اهل سنت است .  دربهتر شدن و مفید واقع بودن این پایگاه انترنتی به راهنمایی وپیشنهادات شما برادران و خواهران مسلمان و کاربران محترم نیازمندیم .
مدیر پایگاه محمد امین سربازی فرزند شهيد مولانا محمد عمر سربازی
   لینک وبلاگ:http://www.shahidmolana.blogspot.com/

آدرس پوست انترنتی
 شهيد مولانا محمد عمر سربازی کــــیـــســـــــــــــت ؟
نام : محمد عمر(رح) نام پدر : ملااحمد فرزند ملاعبدالرحمن ، فرزند ملاعبدالجلیلتاریخ تولد : ‌ماه ذیحجه سال ۱۳۵۵ هجری قمرینسب :ایشان از سادات منطقه می باشد و سلسله ای که وی را به رسول اکرم (ص)متصل می کند ، دارای سی و دو حلقه است که با نگاهی هر چند گذرا ، به خوبی می توان به ممتاز بودن آن تمام مقاطع ، از نظر بر جستگی های علمی و پرهیزگاری و مقبولیت های عامّه پی برد « شیخ ابوصالح موسی » و فرزند گرامی اش حضرت غوث اعظم ، « عبد القادر گیلانی » از چهره های شاخص این زنجیره است که اسم گرامی شان بیش از هر کس دیگری در سلسله نسب مولانا ، جلب توجه می کند .نا گفته پیداست که این علاوه بر وجود شخصیتهای منحصر بفردی مانند « فاطمه زهرا » (رض) و حضرت«علی مرتضی » (رض ) و اولاد پاکشان است که سلسله نسب های سایر سادات ، به طرق مختلف به آنان پیوند می خورد . اجداد مولانا (رح) در میان عامّه و خواص ، از نظر پاکی و پارسایی و انسان دوستی ، از معروفیت و محبوبیت چشمگیری برخوردار بوده و همواره قرین احترامات خاص مردم می زیستند . زندگانی مولانا مشتمل بر سه فصل مفصل می باشد و چون هر فصل آن در شکل بخشیدن به شخصیت کنونی ایشان تأثیر مهم داشته است ، هر کدام را جداگانه و اجمالاً مرور می کنیم فصل اول : دوران کودکی ( از دامان مادر تا محیط مدرسه ) در سال ۱۳۵۵ هجری قمری در یکی از شبهای مبارک ذی الحجه در روستای « انزاء» ( قریه ای مربوط به منطقه ی سرباز بلوچستان ) طفلی از پدر و مادری پاک از سلاله ی مقدس رسول الله (ص) چشم به جهان می گشاید . اسم تاریخی اش به حساب ابجد « چراغ علیم » بر می آید و پدر بزرگ خانواده ، نامش را به« محمد عمر » تبدیل می کند و به برکات اسم ابر مرد تاریخ اسلام بر این طفل نو ظهور ، امید ها می بندد . این انتخاب مورد قبول همه ی اعضای خانواده قرار می گیرد . « محمد عمر » چون اولین پسر پدر و مادر است ، تولدش موجب مسرّت و شادی وصف نا پذیر آنان می شود و هر کدام در پهن دشت آرزوهایشان ، آینده ای زیبا و مبارک برای وی ترسیم می کنند . محمد عمر(رح ) از سنین کودکی امتیازات خدادادی اش را ظاهر می سازد و این امتیازات ، فرقی واضح میان او و سایر اطفال ایجاد می کند . مادرش به وی می گفت : « در طول شبهای دراز ، مثل اطفال دیگر پریشانم نمی کردی ، تا اینکه خودم رحمم می آمد و بر می خواستم به تو شیر می دادم » وقتی کمی بزرگتر می شود ، صفات یک مرد کامل در وجود کوچکش آشیان می کند . او ظاهراً کودک است و همانند هم سن و سالانش علاقه ی زیادی به بازی های کودکانه دارد و در این کار شب و روز نمی شناسد . اما در عین دارا بودن طبع کودکانه ، مردی بزرگ و عاقل به نظر می رسد . در همین سنین عشق مفرطی به نماز ، روزه ، ذکر و خواندن درود پیدا می کند . به اشعار عارفانه و نعت آمیز علاقه بسیار نشان می دهد و اشعار زیادی را از « دیوان حافظ» از بر دارد . عشق نبوی خمیر فطرت اوست و از همان زمان عادت به سحر خیزی پیدا نموده است . در شجاعت و زور و بازو از همسالان خود پیشی گرفته و یاور محرومان است . در شبهای تار، یکه و تنها برای آبیاری درختان به باغهای دور دست می رود . او احترام و ارزش زاید الوصفی به والدین قایل است و در جلب رضای آنان از انجام هیچ کاری شانه خالی نمی کند . نسبت به سه گروه محبت وافر احساس می کند : علما و صوفیه و اهل شجاعت که بعد ها خصوصیات همه آنان را یکجا در خود جمع می کند وقتی پا به سن نه سالگی می گذارد ، پدرش او را به دبستان می برد . تا دو سال به جدیت تمام درس می خواند اما سال سوم حالش دگرگون می شود و به دنبال آن برای همیشه دبستان را ترک می گوید اما در مقابل ،عاشق کتاب های دینی است.تاسن ده سالگی کتابهای ابتداعی از قبیل « گلستان سعدی » مجموعه ی « پنج کتاب » « میزان و منشعب » ، « منیه المصلی »، « مختصر قدوری » را فرا می گیرد . در یازده سالگی به دست « غلام محمد نقشبندی» خلیفه مجاز « شاه ولی الله خراسانی – هراتی » در سلسله ی نقشبندیه ی مجددیّه ی ، بیعت ودر لطایفی که به وی تلقین می شود ، با کمال ذوق و شوق ذکر می کند . او در این مدت کتاب « نور الظلم » را نزد استاد طریقتش می خواند .استاد در پیشانیش آثار نبوغ عالی می بیند و گاه گاه او را به تحصیل علوم دینی تشویق می کند . باری کودک یازده ساله با تعجب از او می پرسد « مگر برای شما در باره تحصیل من کشفی رخ داده ؟! » استاد می گوید : « چرا عزیزم ! بلکه برای ما واضح شده است » فصل دوم : دوران تحصیل در( پاکستان- کراچی ) این دوره از زندگی مولانا از سیزده سالگی وی شروع شده و به مدت پنج سال ادامه می یابد . تشویقات استاد دلسوز ، فکر به ثمر رساندن زحمات والدین و تحقق بخشیدن به آرزو هایشان و در کنار این دو ، میل طبعی به فرا گیری علم قرآن و سنت ، همه و همه دست به دست هم داده و انگیزه ای قوی در وجود او برای جستجوی علم و دانش می شوند .او در سال ۱۳۶۸ هجری قمری به مقصد « کراچی » شهر علم و عالم پرور پاکستان – از ایران خارج می شود . در آن دوره زمان در « کراچی » اندیشمندان و علمای برجسته ای وجود داشتند که به علم و فرهنگ اسلامی رونق بسزا بخشیده بودند . در رأس همه آنها علمایی قرار داشتند که در « دارالعلوم دیوبند » مرکز بزرگ دینی که با اهداف مذهبی – سیاسی در هند فعالیت داشت ، پرورش یافته بودند نوجوان مسافر، سال اول ورودش به پاکستان را در مدرسه « احرار الاسلام » می گذراند و سال دیگر وارد مدرسه ی بزرگ و خوش نام آن دیار ، یعنی مدرسه ی « مظهر العلوم کدّه » می شود ریاست این مدرسه بر عهده ی حضرت مولانا« محمد صادق » (رح) قرار داشت . نامبرده فارغ التحصیل «دارالعلوم دیوبند » و از شاگردان خاص حضرت شیخ الهند « محمود الحسن » (رح) بودند .خوشبختانه به سبب سفارش های پدر بزرگ مولانا به این مرد بزرگ که با وی رفاقت و صمیمیّتی دیرینه داشت ، طلبه ی تازه وارد همان لحظات اولیه ی ورود به مدرسه ، خودش را در هاله ای از محبت های رئیس مدرسه و سایر کارکنان می بیند . اولین جمله ای که جناب مولانا « محمد صادق » (رح) در باره طالب ایرانی می گوید اینست : « این فرزند منست . دستار او را همین حالا ببندید که ان شاءالله مولوی می شود » بدین ترتیب ، مسافر نوجوان از اوان ورود به مدرسه ی دینی کدّه مورد توجه مهتمم عالیقدر آنجا قرار می گیرد و همچنان تا پایان تحصیلات ، زیر سایه ی عنایات ایشان و سایر اساتذه بسر می برد . این شانس استثنایی یکی از بزرگترین عوامل موفقیت او در نیل به مقصد اصلی به حساب می آید .او علوم متعدد اسلامی را از علمای متبحر و صاحب نام حاصل می کند : علم و ترجمه و تفسیر قرآن و حدیث را از عالم بزرگ ، حافظ کلام سرمدی و محدّث وقت ، حضرت مولانا « فضل احمد کراچوی » (رح) می آموزد ؛ حلقه ای از زنجیره ای طلایی که به حضرت « شاه ولی الله دهلوی »(رح) می رسد و از آنجا با حلقات طلایی به امام اعظم « ابو حنیفه نعمان » (رح) و باز از آنجا با سلسله ای عالی به خاتم المرسلین (ص) ختم می گردد . علم فقه ، نحو ، بلاغت ، تجوید و قرائت را از قاری معروف« حافظ قاری محمد رعایت الله دیوبندی » (رح) و علم ادب ، اصول ، منطق و صرف را از عالم فاضل ، مولانا « عبدالحلیم افغانی » (رح) شاگرد ممتاز مولانا « انور شاه کشمیری » فرا می گیرد . افزون بر اینها ، در حضور اساتذه ی معروف دیگری نیز در زمینه های مختلف علمی شرف تلمّذ حاصل می کند .زندگی هفت ساله در پاکستان ، افقی جدید و وسیع در مقابل دید مولانا می گشاید و در ضمن درس خواندن او را از نزدیک با علماء اندیشه ها ، مکاتب مختلف مذهبی و فکری و سیاسی و … آشنا می سازد . ارتباط مستقیم و مداوم با شخصیتهای مشهور علمی و انقلابی و عرفانی از آنجمله : « شاه عطاءالله »، « احمد علی لاهوری »، « عبد الله درخواستی »، « محمد یوسف بنّوری » ، «مفتی محمد شفیع»،«مولوی عبدالغنی جاجروی »، « مفتی محمد عثمان بلوچ » «مولوی جالندری » و بسیاری دیگر از چهره های معروف آن زمان ، تأثیرات و تحولات عمیقی در فکر و روح و ظاهر مولانا می بخشد و این برخورد ها و امتیازات رفته رفته شخصیت جدیدش را شکل می دهد و او را از طالب العلمی کم تجربه و گمنام به عالمی متبحر ، با عمل ، مناظر و صاحب آوازه و احترام تبدیل می کند .او در آن ایام دوشادوش تحصیلات ، سخت مشغول تعلیم ، تبلیغ ، مناظره با مبتدعین و کجروها و فعالیت های دیگر است . حتی موفق می شود دست به قلم برده و چند کتاب تحریر نماید . او دیگر غریبه نیست و گمنام نیست . در فن ّ مناظره استعدادی شگرف و فوق العاده پیدا کرده و به سبب مناظرات غوغا برانگیزش اسمش در نزد عموم مردم و محافل علمی بر سر زبانها افتاده است :« محمد عمر ایرانی »(رح) اکثر علمای آن سامان یا او را از نزدیک می شناسند یا اسمش را شنیده اند ! اینها همه موهبتهای و موفقیتهایی است که کمتر طلبه ای در حین تحصیل به آنها نایل می آید . از بزرگترین مناظره های مولانا که برای او شهرت و محبوبیتی بی سابقه فراهم آورد ، مناظره او با « جود پوری » و « مفتی صاحبداد » و « عبد الحامد بدایونی » – سه تن از راهنمایان بزرگ مذهب « بریلویت » – بود که ماجرایی جالب و شنیدنی دارد . در این مباحثه ی بزرگ و سرنوشت ساز ، مولانا تک وتنها موفق می شود طرف مقابل را با شرم ساری به عقب نشینی وا داشته و مضحکه ی کوچک و بزرگ نماید .همکاری های او در « حزب احرار» موثر است ؛ آنچنانکه وظایف خطیر را بر عهده می گیرد و یک بار به دلیل همین فعالیت ها با بعضی از رهبران حزب دینی به زندان می رود .بالاخره ، فصل دوم زندگی مولانا ، با اتمام تحصیلات در سال ۱۳۷۳ هجری قمری به پایان می رسد و او به محض فراغت ، با کوله باری پر از اندوخته های علمی و تجربیات مهم و خاطره های شیرین ، رهسپار وطن می گردد . فصل سوم : دوران خدمت به اسلام و مسلمانان ( در درّه ها و ارتفاعات کوه ونّ ) آخرین فصل زندگانی مولانا ، هنگامی شروع می شود که ایشان از پاکستان به بلوچستان ایران مراجعه می کند . او حالا عالمی به تمام معنا با اهداف والاست و این در حالیست که از زندگانی اش هنوز بیست بهار هم نگذشته است . با تکمیل علوم ظاهری ، تشنگی حقیقت جوی در روانش بر طرف نمی گردد ، لذا برای بدست آوردن گوهر باطن و معرفت ، در سال ۱۳۷۵ هجری قمری راهی افغانستان می گردد و در آنجا بدست شفاگر غوث دوران، حضرت « شاه غوث محمد هروی » (رح) تجدید بیعت می نماید و پس از وفات وی – مدتها بعد – نزد فرزندش ، حضرت علامه « شاه بهاء الدین شهید » (رح) تجدید اسباق و تحت ارشاد وی ، سلوک عارفانه اش را تکمیل می کند . مولانا با جدّیت تمام در منطقه ی خویش ، کار تبلیغ را آغاز می کند و در ردّ رسوم بی پایه و اعتقادات شرک آمیز و بر افراشتن پرچم توحید ، قدم های راسخ بر می دارد . او هر جا که می رود ، با حرارت و سوز درون ، بر مغز های خشک و پوک اثر می گذارد و با سخنان پر شور و مخلصانه اش مردم را با حقیقت آیین یکتا پرستی آشنا می سازد و با اخذ بیعت صوفیانه از زن و مرد ، نور و معرفت را در قلوبشان می تاباند . او در طول این دوره دامنه ی سفرهای تبلیغی اش را در سرتا سر منطقه ی « سرباز » گسترانیده واز آنجا به جاهای دور ودراز ، از جمله : افغانستان ، خاش، زاهدان ،ایرانشهر ،چانف ، نکهچ ،کاجه ،و… می کشاند وهمین باعث هراس رژیم طاغوت می شود که بالاخره توسط مهره های حکومت جلب وتهدید به اعدام می گردد اما او با توکل بر خداوند متعال کارش را کما کان ادامه می دهد . در سال ۱۳۷۷ هجری . ق . به مساعدت جناب مولانا «تاج محمد نسکندی » مدرسه ی«عزیزیه» دپکور را که به علت رفتن حضرت مولانا «عبدالعزیز »رحمه الله به زاهدان بی سر پرست مانده بود به مشوره خود ایشان به «انزاء» انتقال می دهد وبدین تر تیب با همکاری مولانا اساس مدرسه ی دینی انزا را می نهد و خود تا مدتی درآن به تدریس اشتغال می ورزد تا این که در طی یکی از سفرهای تبلیغی گذرش به منطقه ی«کوه ون »می افتد که اغلب ساکنان آن معتقد به مذهب کفر آمیز «ذکر» بودند. درآنجا احتیاج شدید به اصلاح همه جانبه ی آنان احساس می کند وبدین منظور در سال ۱۳۸۱ هجری.ق. به کمک همان مردم در روستای «پادیگ»(خدا آباد )اساس مدرسه ی به نام «منبع العلوم»را می گذارد که بعدها در ردیف معروف ترین مدارس دینی ایران برای خود جا باز می کند. مولانا از آن پس ،کار دین را در همان مدرسه دنبال می کند واز آن مدرسه به عنوان پایگاهی مطمئن برای اجرای اهداف دینی خویش واحیای تعالیم اسلامی والقای آن به مردم در قالب تألیف ،تدریس ،موعظه و اخذ بیعت وتلقین ذکر استفاده می کند.الحق مدرسه ی دینی «منبع العلوم»در بیدار سازی وبالا بردن سطح سواد وفرهنگ اسلامی مردم منطقه نقشی مؤثر داشته ودارد .تألیفات شیخ التفسیر والحدیث تعداد کتابها ورساله هایی که حضرت شیخ التفسیر والحدیث نوشته اند از مرز هفتاد می گذرد واین در عالم تصنیف عدد بزرگی است با توجه به کمبودها ونیازهای مردم در زمینه های مختلف ،کتابهای مولانا هم راجع به موضوعات مختلفی نگاشته شده است که می توان گفت مجموعه ی تألیفات ایشان نسخه ای مؤثر در رفع بیماریهای گوناگون دینی واجتماعی واخلاقی می باشد .عنوان اغلب کتابهای حضرت ایشان بدین قرار می باشد :۱-تبیین الفرقان (تفسیر قرآن کریم )۲-احسان الباری (شرح صحیح بخاری –در دست چاپ )۳-مکتوب العاری (اختصار عمده القاری-در دست چاپ )۴-انعام المنعم (شرح صحیح مسلم –در دست چاپ )۵-الطاف الودود (شرح سنن ابی داوود – در دست چاپ )۶-خیرالسرمدی (تقریر سنن ترمذی –در دست چاپ )۷-کشاف التباریخ (تقاریر مشکوه المصابیح )۸-تقاریر بلوغ المرام(در دست چاپ )۹-فتاوای منبع العلوم کوه ون۱۰- مکتوبات سربازی ۱۱-ضروریات مبلغین ۱۲-فؤائد فاضله فی بیان الفاتحه۱۳-خیرالمقاصد ۱۴-کنز الدارین ۱۵-زادالحقیر للحاج الی بیت العلی الکبیر ۱۶-المنجیات والمهلکات۱۷-الهدایه فی تحقیق الشرک فی الرساله ۱۸- تبصره عاجله فی بیان فضائل بعض صحابه ۱۹-اسلام وسائنس عالم ۲۰-احداث العوام (همه باید بدانند )۲۱-ارشاد المجودین ۲۲-قره العینین فی مقدمات الصحیحین ۲۳-اهمیت ریش در اسلام ۲۴-انوار دوازده گانه ۲۵-موارد الشوارد ۲۶-التحذیر عن ارتکاب التصویر ۲۷-ستر شرعی ۲۸-پیکار با اسبال ازار ۲۹-شمشیر بران بر اشراک و بدعات دوران۳۰-دیوان عمر ۳۱-سوغات برادران ۳۲- مواعظ حسنه ۳۳-صدای فطرت ۳۴- حقیقت بردگی در اسلام۳۵- گلدسته بهارستان ۳۶-شفاء الاسقام ۳۷-ارغام الجاحد (در دفاع از مقام علمی امام اعظم رحمه الله )۳۸-التحقیق الوجیز فی مسئله التعویذ ۳۹- سراغ حقیقت (خلفای راشدین از دیدگاه امیر المؤمنین )۴۰-ارمغان دوستان ۴۱-حکم الاحکام الربوبیه ۴۲- خلاصه الحقائق ۴۳- فضل المیمون فی تعریفات الفنون۴۴- سر گذشت خود نوشت ۴۵-گلشن جعفری در اسانید عمری ۴۶-منظومه الآلی (در عقیده )۴۷-منثوره العوالی(شرح منظومه ) ۴۸- التوضیح والاعلان فی تحقیق تراویح رمضان ۴۹-انوار ساطعه فی بیان الفاتحه ۵۰-وتد الایمان ۵۱-خلاصه التصوف ۵۲- تدبیر دفع مصائب وبلیات ۵۳- توشه ناجی (شرح سراجی )۵۴-هشدار به مسلمین ۵۵-البینات للمتفرسین۵۶-پرسش وپاسخ های ارزشمند برای جوانان ارجمند ۵۷-مقالات هفتگانه ۵۸-نسب نامه ۵۹- رفع اشتباهات از عدم وجود جمعه در دهات ۶۰- شمشیر حیدری (دربیان مضرات تلویز یون )۶۱-وصیت نامه عمری ۶۲- خورشید تابان بر بردگان بلوچستان ۶۳-آیا بیماریها مسری هستند ؟ ۶۴-زکات اموال برای مدارس ۶۵-رجاءالمقبول (ترجمه اسوه الرسول )۶۶-ضمائرالحکمه (ترجمه بصائر الحکمه حکیم الامت )

هیچ نظری موجود نیست: