محمد گرگیج
چند سال پیش با یکی از اطلاعاتی ها ملاقاتم شد. از لابلای بحث و گفتگو موضوع بلوچستان پیش آمد.
چند سال پیش با یکی از اطلاعاتی ها ملاقاتم شد. از لابلای بحث و گفتگو موضوع بلوچستان پیش آمد.
گفتم: سیاست رژیم در قبال ملت بلوچ اشتباه است و نشان می دهد که شما شناخت کاملی از این ملت ندارید، برای او توضیح دادم که بلوچها ملت بی آزاری هستند و هرگز در حق کسی ظلم نمی کنند اما در عین حال در مقابل ظلم سر تسلیم فرود نمی آورند بهتر است آنها را به حال خود رها کنید، اما او همچنان اعتقاد داشت که بلوچ ملتی است که باید با مشت آهنین اداره شود، در غیر اینصورت کنترل نخواهد شد. به اعتقاد او قضیه بلوچ فراتر از یک قضیه صرفا مذهبی است به همین خاطر مسأله آنها کاملا با دیگر اهل سنت جدا است. بعد از چند ساعت بحث و گفتگو که هیچکدام به نتیجه ای نرسیده بودیم به او گفتم: "تاریخ گواه است که ایام به کام هیچکس نمی ماند اگر چنین می بود امروز شماها روی این تخت و سریر نمی نشستید! امروز که ایام به کام شما ست. ولی اگر روزی اوضاع تغییر کرد و حاکمان فعلی محکوم حتمی قانون تکرار تاریخ شدند، این ملتی که بی جهت مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند بر اساس خوی انتقام گیری شان به صغیر و کبیر رحم نخواهند کرد و در آن اوضاع نا خوشایند، تر و خشک باهم خواهند سوخت، لذا اقتضای عقل و آینده نگری در این است جلوی آن فاجعه با اجرای عدالت و رفع تبعیض گرفته شود و با ملت بلوچ مثل اسرای جنگی رفتار نشود".
طرف که از صحبتم بر آشفته شده بود جمله ای گفت که حد اقل برای چند سال گیج و مبهوتم کرد، او با لحنی آکنده از تمسخر واستهزا گفت: "ما بیضه های همه را کشیده ایم!" آری چندین سال لازم بود تا از این بهت بدرآیم، هرچند در این مدت ظلمها و جفاهای بیشماری دیده ام و هرچند از دیدن جنازه های ممنوع الدفن جوانان وطن خواب از چشمانم رفته و اشک جایگزین آن شده است اما همزمان دلاوری ها دیده ام و رشادت های نوجوانان ملتم غرور را مهمان قلبم کرده است.
اما درچند روز اخیر اتفاقاتی افتاد که از چند جهت قابل تأمل و درد آور بود، یازده جوان بیگناه بلوچ را به طناب جلاد سپردند، و دیروز نیز چهار جوان بلوچ دیگر به دار آویخته شدند.
همزمان یک حادثه عبرت آموز در کردستان اتفاق افتاد. قرار بود که یک جوان بی گناه کرد به نام لطیفی در روز یکشنبه به دار آویخته شود. اما بیم تظاهرات و برخورد ملت رشید کرد رژیم آخوندی را به عقب نشینی وا داشت. ضمن اینکه تیم های ویژه امنیتی رژیم از چند روز پیش وارد شهر های کرد نشین شده و ده ها نفر هم از قبل توسط رژیم ربوده و بازداشت شده بودند. با همه این تدابیر ملت کرد به حق نشان داد که در برابر فرعون زمان همچون صلاح الدین ایوبی سر تسلیم فرود نخواهد آورد. هرچند رفتار دیوانه وار این رژیم قابل پیش بینی نیست وهمانگونه که دیدیم وقتی در اثر فشارهای بین المللی از اعدام یک زن صرف نظر کردند، همزمان برای نشان دادن قدرت خود زن دیگری را با همان اتهام اعدام کردند، اما حتی در صورت اجرای چنین حکم دیوانه واری از ارزش کار ملت کرد که به حق به وظیفه تاریخی خود در قبال یکی از فرزندانشان عمل کردند کاسته نخواهد شد مخصوصا که دو تن از ورزیده ترین وکلای کرد نقش به سزایی در رسانه ای کردن این جنایت داشتند.
آیا ما در قبال شهادت پانزده جوان بیگناه در کنار صدور اعدام برای دهها تن از جوانان مسوولیتی همچون برادران کردمان نداشتیم وآیا ما به راستی به وظیفه تاریخی مان در این زمینه عمل کرده ایم؟!
آیا ما باید همچنان در بند و اسارت زهی زهی ها گرفتار باشیم و جوانان ما هر روز بر سر دار باشند؟ آیا نمی توانستیم با یک تجمع در مقابل جلادخانه رژیم در زاهدان فریاد حق طلبی خود را به گوش جهانیان برسانیم؟ آیا جان این پانزده جوان بیگناه آن قدر ارزش نداشت که ما هم برای ابراز همدردی با آنان و خانواده های ستمدیده شان چند صباحی در بیدادگاه های رژیم آب خنک بخوریم؟ آیا راحتی و آرامش برای ما بیشتر از آن جوان دلاور کرد و عرب و غیره ارزش دارد که به خاطر اعتراض به ستم های رژیم بدون هیچ گناهی تحت بدترین ستم ها قرار دارند؟! آیا خون روشنفکران و دانشگاهیان بلوچ رنگینتر از آن دانشجو و دانش آموخته تهرانی و شیرازی و کرد است که به خاطر اعتقاداتشان در زندانهای مخوف رژیم به سر می برند و یا به دار کشیده شده اند؟! امروز که صدها نفر دانشجو و دانش آموخته و روشنفکر غیر بلوچ برای احقاق حقوق از دست رفته ملل خود در زندانهای مخوف رژیم به سر می برند، چند نفر از روشنفکران ودانشجویان و دانش آموختگان بلوچ برای دفاع از اعتقادات و نظرات خود در زندان به سر می برند؟ آیا درحالی که پرونده جوان بیگناه کرد توسط دو تن از برجسته وکلای دادگستری مدیریت می شد از میان این همه مدعی فضل و دانش در ملت بلوچ کسی وجود نداشت که وکالت این جوانان را بر عهده بگیرد؟! با آنکه در بیدادگاههای رژیم کسی برای وکیل تره هم خورد نمی کند اما آیا نمی شد با مدیریت پرونده این جوانان توسط چند وکیل فریاد این جوانان به گوش جهانیان رساند شود؟!
این جمله نماینده رژیم در دفتر نمایندگی رهبرش در بلوچستان را به یاد می آورم که زمانی گفته بود : " بلوچ دیگر برای ما آن صندوق سربسته نیست بلکه مشتی است که باز شده است".
به هر حال با همه این ضعفها و سرخوردگی ها مطمئنم که خواب هیچکدام از این جنایتکاران تعبیر نخواهد شد. ملت بلوچ اگر چه به خواب رفته است اما روح در کالبد دارد. روزی بر خواهد خواست و جهانی را مبهوت حمیت و مردانگی خویش خواهد ساخت.
اگر چه امروز تعدادی سرمایه دار برای حفظ منافع مادی سر در آخور بیت... دارند و تن به مخبری داده اند! و اگرچه تعدادی روشنفکر نمای غرب نشین متأثر از چند واژه، مانند حقوق بشر و صلح و غیره از حمایت این جوانان بیگناه شرم دارند! واگر چه تعدادی ملا با تطمیع و ترهیب به سکوت نشسته اند! و اگر چه تعدادی سردار خودفروخته برای منافع دنیوی، دین و قومشان را فروخته اند! و اگر چه تعدادی تحصیلکرده داخل به طمع نشستن بر کرسی سبز مجلس نمایندگان و یا استخدام در این و آن اداره جو گیر شده اند! اما من به این حقیقت رسیده ام و یقین دارم که دیگران حتی دشمنان ملت بلوچ نیز نیک می دانند که ملتی که جوانانش برای حقوق از دست رفته شان به خود بمب می بندند و به استقبال مرگ می روند هرگز از بین نخواهد رفت و نمی توان چنین ملتی را نادیده گرفت، این اژدها روزی شیشه اسارت را خواهد شکست، نمی دانم آنروز کی سر می رسد، ولی قطعا خواهد آمد.
آری دوستان روشنفکر و دانشجو و دانش آموخته و سیاستمدار نما و سردار!!! زمستان به سر خواهد آمد و سیاهی برای زغال خواهد ماند.
طرف که از صحبتم بر آشفته شده بود جمله ای گفت که حد اقل برای چند سال گیج و مبهوتم کرد، او با لحنی آکنده از تمسخر واستهزا گفت: "ما بیضه های همه را کشیده ایم!" آری چندین سال لازم بود تا از این بهت بدرآیم، هرچند در این مدت ظلمها و جفاهای بیشماری دیده ام و هرچند از دیدن جنازه های ممنوع الدفن جوانان وطن خواب از چشمانم رفته و اشک جایگزین آن شده است اما همزمان دلاوری ها دیده ام و رشادت های نوجوانان ملتم غرور را مهمان قلبم کرده است.
اما درچند روز اخیر اتفاقاتی افتاد که از چند جهت قابل تأمل و درد آور بود، یازده جوان بیگناه بلوچ را به طناب جلاد سپردند، و دیروز نیز چهار جوان بلوچ دیگر به دار آویخته شدند.
همزمان یک حادثه عبرت آموز در کردستان اتفاق افتاد. قرار بود که یک جوان بی گناه کرد به نام لطیفی در روز یکشنبه به دار آویخته شود. اما بیم تظاهرات و برخورد ملت رشید کرد رژیم آخوندی را به عقب نشینی وا داشت. ضمن اینکه تیم های ویژه امنیتی رژیم از چند روز پیش وارد شهر های کرد نشین شده و ده ها نفر هم از قبل توسط رژیم ربوده و بازداشت شده بودند. با همه این تدابیر ملت کرد به حق نشان داد که در برابر فرعون زمان همچون صلاح الدین ایوبی سر تسلیم فرود نخواهد آورد. هرچند رفتار دیوانه وار این رژیم قابل پیش بینی نیست وهمانگونه که دیدیم وقتی در اثر فشارهای بین المللی از اعدام یک زن صرف نظر کردند، همزمان برای نشان دادن قدرت خود زن دیگری را با همان اتهام اعدام کردند، اما حتی در صورت اجرای چنین حکم دیوانه واری از ارزش کار ملت کرد که به حق به وظیفه تاریخی خود در قبال یکی از فرزندانشان عمل کردند کاسته نخواهد شد مخصوصا که دو تن از ورزیده ترین وکلای کرد نقش به سزایی در رسانه ای کردن این جنایت داشتند.
آیا ما در قبال شهادت پانزده جوان بیگناه در کنار صدور اعدام برای دهها تن از جوانان مسوولیتی همچون برادران کردمان نداشتیم وآیا ما به راستی به وظیفه تاریخی مان در این زمینه عمل کرده ایم؟!
آیا ما باید همچنان در بند و اسارت زهی زهی ها گرفتار باشیم و جوانان ما هر روز بر سر دار باشند؟ آیا نمی توانستیم با یک تجمع در مقابل جلادخانه رژیم در زاهدان فریاد حق طلبی خود را به گوش جهانیان برسانیم؟ آیا جان این پانزده جوان بیگناه آن قدر ارزش نداشت که ما هم برای ابراز همدردی با آنان و خانواده های ستمدیده شان چند صباحی در بیدادگاه های رژیم آب خنک بخوریم؟ آیا راحتی و آرامش برای ما بیشتر از آن جوان دلاور کرد و عرب و غیره ارزش دارد که به خاطر اعتراض به ستم های رژیم بدون هیچ گناهی تحت بدترین ستم ها قرار دارند؟! آیا خون روشنفکران و دانشگاهیان بلوچ رنگینتر از آن دانشجو و دانش آموخته تهرانی و شیرازی و کرد است که به خاطر اعتقاداتشان در زندانهای مخوف رژیم به سر می برند و یا به دار کشیده شده اند؟! امروز که صدها نفر دانشجو و دانش آموخته و روشنفکر غیر بلوچ برای احقاق حقوق از دست رفته ملل خود در زندانهای مخوف رژیم به سر می برند، چند نفر از روشنفکران ودانشجویان و دانش آموختگان بلوچ برای دفاع از اعتقادات و نظرات خود در زندان به سر می برند؟ آیا درحالی که پرونده جوان بیگناه کرد توسط دو تن از برجسته وکلای دادگستری مدیریت می شد از میان این همه مدعی فضل و دانش در ملت بلوچ کسی وجود نداشت که وکالت این جوانان را بر عهده بگیرد؟! با آنکه در بیدادگاههای رژیم کسی برای وکیل تره هم خورد نمی کند اما آیا نمی شد با مدیریت پرونده این جوانان توسط چند وکیل فریاد این جوانان به گوش جهانیان رساند شود؟!
این جمله نماینده رژیم در دفتر نمایندگی رهبرش در بلوچستان را به یاد می آورم که زمانی گفته بود : " بلوچ دیگر برای ما آن صندوق سربسته نیست بلکه مشتی است که باز شده است".
به هر حال با همه این ضعفها و سرخوردگی ها مطمئنم که خواب هیچکدام از این جنایتکاران تعبیر نخواهد شد. ملت بلوچ اگر چه به خواب رفته است اما روح در کالبد دارد. روزی بر خواهد خواست و جهانی را مبهوت حمیت و مردانگی خویش خواهد ساخت.
اگر چه امروز تعدادی سرمایه دار برای حفظ منافع مادی سر در آخور بیت... دارند و تن به مخبری داده اند! و اگرچه تعدادی روشنفکر نمای غرب نشین متأثر از چند واژه، مانند حقوق بشر و صلح و غیره از حمایت این جوانان بیگناه شرم دارند! واگر چه تعدادی ملا با تطمیع و ترهیب به سکوت نشسته اند! و اگر چه تعدادی سردار خودفروخته برای منافع دنیوی، دین و قومشان را فروخته اند! و اگر چه تعدادی تحصیلکرده داخل به طمع نشستن بر کرسی سبز مجلس نمایندگان و یا استخدام در این و آن اداره جو گیر شده اند! اما من به این حقیقت رسیده ام و یقین دارم که دیگران حتی دشمنان ملت بلوچ نیز نیک می دانند که ملتی که جوانانش برای حقوق از دست رفته شان به خود بمب می بندند و به استقبال مرگ می روند هرگز از بین نخواهد رفت و نمی توان چنین ملتی را نادیده گرفت، این اژدها روزی شیشه اسارت را خواهد شکست، نمی دانم آنروز کی سر می رسد، ولی قطعا خواهد آمد.
آری دوستان روشنفکر و دانشجو و دانش آموخته و سیاستمدار نما و سردار!!! زمستان به سر خواهد آمد و سیاهی برای زغال خواهد ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر