۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

رفتار ایرانشهر با آقا و بالعکس



آقای حیدر رحیم‏پور ازغدی از دوستان خامنه‏ای، در قسمتی از مصاحبه‏ی خاطراتی خود، از زمانی که رهبر تبعید ایرانشهر بودند می‏گوید:
خانمم تمام طلاهایش را جمع کرد... گفت بده به آقای خامنه‏ای. وقتی رفتم آنجا و پول را هم بردم آقا خندید. گفت هر چه پول لازم دارید هر کمکی می‏خواهید برایتان انجام بدهم. گفت مردم اینجا با من هستند... رفیق شهر شده بود؛ یعنی افرادی که می‏آمدند و جوان‏هایی که می‏آمدند مثل این بود که ده سال است با او رفیق‏اند...
بله بلوچستان همینطور بود. وقتی می‏دید یکی یک لاقباست. دو گوش‏اش مانده و عباو عمامه‏اش معطل نمی‏شد که دوست‏ِ طرف با طلاهای زن خود از راه برسد، آنقدر چشم و دل‏اش را پر و کمک‏اش می‏کردند تا بتواند بخندد و به دوست‏اش بگوید: آقاجان هر چی می‏خواهید به شما بدهم. شما بروید به خلخالی و معادی خواه و شیخ علی تهرانی و... که در جاهای دیگر تبعید هستند بدهید.
با همه‏ی این تفاصیل آقا در همان ایام، دندانگردی خود را نشان دادند و حواسشان جمع بود. نه تنها طلاهای همسرِ دست و دلباز آقای ارغدی را پس نفرستادند بلکه فرمودند: طلاها را هم به صندوق مشهد بده که دست رضازاده بود.
طبیعی است که از چنین آقایی چیزی جز شکنجه و اعدام نصیب ایرانشهر نشود. حالا آقا دشمن همان شهری شده که رفیق او شده بودند. همان جوان‏هایی را به اعدام می‏سپارد که با او رفیق شده بودند و به دیدن‏اش می‏آمدند.
شک نکنید که آقا بدنام خواهد رفت و نخل‏های ایرانشهر سر به فلک کشیده باقی خواهند ماند.

هیچ نظری موجود نیست: