۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

نامه ای از بلوچستان به دوستان سبز



امروز برخی از دوستان سبز گلایه دارند که چرا در این لحظه حساس و سرنوشت ساز و در حالیکه  مردم ایران برای رهایی از چنگ استبداد به پا خواسته اند، هیچ صدایی از بلوچستان بر نمی خیزد؟ سوال به جاییست اما اگر به عمق مسئله نپردازند و فقط در حد انتقاد به آن اکتفا نمایند مقداری در حق بلوچ و بلوچستان جفا کرده اند.
مردم بلوچ حدود دومیلیون از 75 میلیون نفر جمعیت ایران را تشکیل می دهند، جمعیت آنها نسبت به کل جمعیت ایران حدود 2  تا 5/2درصد است. در این  جمع و تفریق  آن دسته از غارتگرانی که با انواع تسهیلات برای تغییر بافت جمعیت بلوچستان به آنجا مهاجرت داده شده اند مورد محاسبه قرار نگرفته اند.
بر اساس دیدگاه ریاضی "احتمالات" اگر فرض را بر این بگذاریم که رژیم ولایت فقیه به عنوان رژیمی سرکوبگر همه مخالفان را با یک چوب رانده است، پس می بایست  تعداد قربایان بلوچ نسبت به کل جمعیت ایران در حدود 2 تا 2/5 درصد باشد. اکر ضریب خطا را هم اضافه کنیم در بدترین حالت نباید از 3/5 در صد تجاوز نماید. در صد اعدامیان نیز می بایستی در همین حدود باشد.
 نرخ بیکاری در ایران 12.5 درصد اعلام شده است  با علم به اینکه در جهان سوم هر کشور به دو قسمت متن و حاشیه تقسیم می شوند 25 درصد تفاوت بین حاشیه و متن است. با این محاسبه در بد ترین شرایط نرخ بیکاری در بلوچستان باید حدود 18 درصد باشد.
حال با فاکتورهای فوق وضعیت بلوچستان را مورد بررسی قرار دهیم. ظلم و جنایتی که در چند سال اخیر  بین 75 میلیون نفر مردم تقسیم شده است، از همان روزهای آغازین جمهوری اسلامی بدون تبعیض علیه جمعیت  2.5 درصدی مردم بلوچستان شروع شده و هم چنان ادامه دارد. برای اینکه به درک بهتر این مسئله برسیم بهتر است آزمایش ساده ای را که در کتاب علوم تجربی کلاس سوم دبستان آموخته ایم انجام بدهیم. 75 لیوان آب در یک ظرف و 2.5 لیوان در ظرفی دیگربریزیم و به هرکدام یک استکان نمک اضافه کنیم، ازتفاوت غلظت این دو ظرف  تفاوت میزان جنایات ولی فقیه  در بلوچستان با آنچه در چند سال اخیر علیه عموم مردم ایران انجام گرفته مشخص خواهد شد.
بر همین اساس تعداد قربانیان ملت بلوچ که طی این سالها تقدیم کرده با آنچه دیگرایرانیان داده اند را مقایسه کنید!. با همه دلسوزی و همدردی که با خانواده زندانیان اعم از شیعه و سنی و کرد و لر و ترک و اهوازی و در رأس همه، خانواده شهدای خاوران که همچنان به عنوان یک نمونه بسیار غظیم مورد استناد قرار می گیرند، باید بگویم: تعداد اعدامیان بلوچ که طبق قانون احتمالات باید 25 نفر درهرهزار نفر باشد، از دهها برابر این معادله عبور کرده است. مگر نه اینکه ما همه تحت ستم یک رژیم جنایت کار قرار داشته ایم؟!       
 بلوچستان با 30 در صد نرخ بیکاری  بازهم اصل رایج تفاوت حاشیه و متن را به چالش گرفته ومقام اول را به خود اختصاص داده است، حال آنکه  وجود یک جمعیت کم در بلوچستان و وجود پتانسیلهای اقتصادی، شامل 400 کیلومتر مرز آبی و 700 کیلومتر مرز خاکی نه تنها نرخ بیکاری را میبایست تک رقمی می کرد، بلکه به کاهش نرخ بیکاری دیگر استانها هم کمک می کرد. البته به کاهش نرخ بیکاری آنان کمک کرده است اما با هزینه 30 درصد بیکاری برای ساکنین واقعی آن.
واقعیت این است، صدایی که امروز از حنجره سبزها بیرون می آید، در واقع صدای من است که از روزهای آغازین این انقلاب شوم فریاد می کشم. کاری که امروز هموطنان درتهران  و البته درعصر انفجار اطلاعات با پوشش خبرگزاری های دنیا و شبکه های اجتماعی انجام می دهند را من برای اولین بار دو دهه پیش در چهارشنبه خونین1372  زاهدان و بعد از آن در کنارک و سراوان بدون همراهی اقوام دیگر انجام داده ام اما در کمال غربت و در فضای خاموش رسانه ای ایران سرکوب شده ام. مفقودین آن حوادث هنوز پیدایشان نیست و زنان و فرزندانشان همچنان به انتظار عزیزانشان نشسته اند.
به جرأت می توانم بگویم: آنچه که ملت بلوچ را بیش از سرکوب آزار داده است و همچنان آزار می دهد  نفس سرکوب نبوده و نیست  بلکه فضای خاموش و قبرستان واریست که در آن سرکوب می شود. به گذشته دور نمی روم در هفته گذشته حداقل 9 نفر خوراک ضحاک شده اند. دو نفر در تهران با شلیک مستقیم به خون غلطیده اند، چهار نفر در کرمان به اعدام سپرده شده اند. و سه نفر نیز حاشیه زاهدان به ضرب گلوله از پای درآمده اند. باز هم با همه همدردی که با خانواده شهید مختاری و ژاله دارم،  حق دارم سوال کنم: چرا از هفت  بلوچی که در همین روزبه شهادت رسیده اند نه کسی خبری یافت و نه برای آنان تسلیتی فرستاد؟.
آری دوستان سبز! بلوچ در مبارزه علیه ضحاک پیش کسوت بوده و سهم فداکاری اش نیز بسیار بزرگ تر. اما همواره در غربت و تنهایی مبارزه کرده و هموطنان دیگر بدون هیچ همدردی به تماشای سرکوبش نشسته اند و به همین خاطر امروز اعتمادش را به دیگر هموطنان از دست داده است. می ترسد که باز هم تنها بماند. شما فریاد او را فریاد زنید او هم با آغوش باز به این نبرد خواهد پیوست اگرچه این به معنای آن نیست که او  خفته است. او هم اکنون نیز در نبرد با دشمن مشترک سهیم است اما به شیوه خود.    

هیچ نظری موجود نیست: